وب سایت فرهنگی_آموزشی رضایی

دبیر زبان و ادبیات فارسی ناحیه 2

وب سایت فرهنگی_آموزشی رضایی

دبیر زبان و ادبیات فارسی ناحیه 2

وب سایت فرهنگی_آموزشی رضایی
اینجانب سعیدرضائی دبیر زبان و ادبیات فارسی ناحیه دو رشت،
و معاون دبیرستان معارف اسلامی صدرای رشت این وب سایت را طراحی نموده ام .
هدفم از ایجاد این وب سایت، به اشتراک گذاشتن مطالب علمی ، تربیتی و فرهنگی می باشد . برای دانش آموزان نیز مطالب آموزشی به صورت رایگان به اشتراک خواهم گذاشت تا رسالت معلمی خودم را نیز به جا آورده باشم . نظرات و پسشنهادات خود را برایم ارسال کنید حتما میخوانم و پاسخ می دهم.
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

پیرمردی تعریف می کرد: با دختر جوانی ازداوج کردم، اتاق آراسته و تمیزی برایش فراهم نمودم، در خلوت با او نشستم و دل و دیده به او بستم، شبهای دراز نخفتم، شوخیها با او نمودم و لطیفه ها برایش گفتم، تا بلکه با من مانوس گردد و دلتنگ نشود، از جمله به او می گفتم:
بخت بلندت یارت بود که همنشین و همدم پیری شده ای که پخته، تربیت یافته، جهان دیده، آرام خوی، گرم و سرد دنیا چشیده، و نیک و بد را آزموده است که از حق همنشینی آگاه است و شرط دوستی را بجا می آورد، دلسوز، مهربان خوش طبع و شیرین زبان است.
تا توانم دلت به دست آرم - ور بیازاریم نیازارم
ور چو طوطی، شکر بود خورشت - جان شیرین فدای پرورشت
آری خوشبخت شده ای که همسر من شده ای، نه همسر جوانی خودخواه، سست رای، تند خو، گریزپا، که هر لحظه به دنبال هوسی است و هر دم رایی دارد، هر شب در جایی بخوابد، و هر روز به سراغ یاری تازه رود.
وفاداری مدار از بلبلان، چشم - که هر دم بر گلی دیگر سرایند
(آری از بلبلها انتظار وفاداری نداشته باش، که هر لحظه روی گلی نشینند و سرود خوانند.)
بر خلاف پیرانی که بر اساس عقل و کمال زندگی کنند، نه بر اساس خوی جهل و جوانی.


ز خو بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار 


پیرمرد افزود: آنقدر از این گونه گفتار، به همسر جوانم گفتم که گمان بردم دلش با دلم پیوند خورده، و مطیع من شده است، ناگاه آهی سوزناک از رنج و اندوه خاطرش بر کشید و گفت: آنهمه سخنان تو در ترازوی عقل من، هم وزن یک سخنی نیست که از قابله خود شنیدم که می گفت:
زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند، بِه که پیری  
زن کز بر مرد، بی رضا خیزد - بس فتنه و جنگ از آن سرا بر خیزد
کوتاه سخن آنکه: امکان سازگاری نبود، و سرانجام بین من و او جدایی رخ داد، او پس از مدت عده طلاق، با جوانی ازداوج کرد، جوانی که تند خو، ترشرو، تهی دست و بد اخلاق بود او همواره از این همسر جوانش ستم می کشید و در رنج و زحمت بود، در عین حال شکر نعمت حق می کرد و می گفت الحمدالله که از آن عذاب الیم برهیدم و به این نعیم مقیم (ناز و نعمت جاوید) برسیدم و زبان حالش این بود:
با این همه جور و تندخویی - بارت بکشم که خوبرویی
با تو مرا سوختن اندر عذاب - به که شدن با دگری در بهشت
بوی پیاز از دهن خوبروی - نغز بر آید که گل از دست زشت 


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۱۰/۰۲
سعیدرضائی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">